حقوقدانان و وکلایی که در نظام جمهوری اسلامی به دفاع از حق و حقیقت بلند شوند توسط قوانین نظام خون و جنون به حبس و نداشتن حق وکالت محکوم میشوند. وکیل شجاع ما نسرین ستوده یکی دیگر از این قضات است. خبر را اینجا بخوانید
Archive for September, 2011
امروز تحقیر شدم
خوشحال باش. قصدت تحقیر بود. اعتراف می کنم احساس تحقیر شدگی تمام وجودم را سوزاند. آنقدر که گمان نبرم که تکرار شدنی باشد.
بالاخره تتمه آن انشای بلند بالا تعزیرش برایت ماند.
برای من چه ماند؟ همان آیات ِ همیشه . جلوی رویت تفال زدم و خواندمش. زیر فشار . همان که ساحران سحرشان را افکندند و تنها خدا به موسی می گوید تو چوبدستی خود را بیانداز و نترس !
بقیه را اینجا ببینید
آغاز کار بلاگنیوز
عمو اروند نازنین در این پست مینویسد:
اجماع بلاگرها در فیسبوک بر این شدهاست که به غبارشوئی وبلاگهایمان بیاحیزیم و دوباره آتشی در وبلاگستان بپا کنیم. باشد تا غبارشوئی وبلاگهایمان، آتشی دوباره در دل دشمنان آزادی وطن اندازد… مطلب کامل را اینجا بخوانید
به بهانه بازی وبلاگی
شهربانو زن متولد ماکو در پاسخ به دعوت اسد علیمحمدی نوشته:
، بازی شیرین و پرهیاهوی وبلاکی که مدتی بود به دست فراموشی سپرده شده بود. نه تنها بازی ، که خود وبلاکستان داشت کم کم به تاریخ می پیوست. چراغهای خانه های مجازی یکی یکی خاموش می شدند. آنها که هنوز اشتیاق نوشتن داشتند ، فیلترخانه به سراغشان می آمد و در خانه شان را مهر و موم می کرد و صاحب خانه نیز مجبور می شد ، با دور فیلترینگ و چه و چه وارد خانه اش شود تا بتواند چند جمله ای بنویسد. دردسر هزینه و وقت و کم شدن مخاطب موجب دلسردی نویسنده شده و در پست آخرش خداحافظی کرده و به مخاطبین باقی مانده خبر می داد که دیگر نمی نویسد. فی لترخانه هنوز هم فعال است و با جان و دل سرگرم خانه نشین کردن و شکستن مداد صاحب خانه… بقیه را اینجا بخوانید
وبلاگستان . . .
حسین امیریه همانطور که اشاره کرده کم کار بوده اما بیکار نبوده. ضربه هولناک از دست دادن نازنینی او را کج و معوج کرد اما محکم ایستاد و حالا در این پست خود از بازگشت دوستان به وجد آمده و همراه جمع شده است.
پیشکش به روز وبلاگ فارسی
مجید زهری که همیشه با قاطعیت میگفت من یک بلاگر هستم و وبلاگ نویسی را کاری جدی میدانست و مقاله تحلیلی:
“وبلاگها، بزرگترين نشردهندگان زبان فارسی” را نوشته بود و خبر چین را راه انداخته بود و… و… و… یکهو گاه نویس و کم نویس و نهایتاً نانویس شد. اینک نسیم دهسالگی وبلاگستان وزیده و او هم همراه این نسیم چون سایرین آمده است. چونان همه به منزل خود آمده است: اینجا بخوانیدش.
سه جوان بلوچ در آتش سوختند
شلیک ماموران انتظامی به یک ماشین سواری، باعث آتش گرفتن آن میشود. سه سرنشین که دو نفر از آنها برادر بودند بر اثر سوختگی و عدم رسیدگی به موقع جان باختند. خبر را اینجا بخوانید
چرا دیگر ننوشتم؟
این شد درست. هالهی سرزمین آفتاب که سرزمین آفتاب را قفل کرده بود؛ آن را باز کرده و جارو و آبپاشی نموده سپس یک فقره در بازی وبلاگی بیلی و من شرکت جسته است. و او همو بودی که جلسات بسیار سنگین عید نوروز وبلاگی/ پالتاکی راه میاندخت که باید ثبت نام میکردی و اگر دیر میجنبیدی جا نبودی. حالا اینجا بخوانیدش.
به بهانه شرکت در بازی
نق نقو آهسته و پیوسته یواش یواش تند رفته در این سالها. خیلی کارها کرده که صدایش را زیاد در نیاورده. عکس و عکاسی فقط یکی از آنهاست. در بازی وبلاگی چه شرکتی کرده باید خودتان در اینجا بخوانید و ببینید که چه بازیکنی است.
برای ۱۰ سالگی وبلاگستان فارسی
اندک اندک دانه درشتاش میرسند. این هم شما و مسعود برجیان:
وبلاگنویسان در وبلاگشان، تصویری از خود را به نمایش میگذارند که دوست دارند در ذهن دیگران، اینگونه دیده شوند. مثلاً من دوست داشتم در ذهن مخاطبانم، روشنفکری عمیق و نویسندهای توانا جلوه کنم. در مطالب وبلاگی میکوشیدم چنین تصویری را از خود عرضه کنم. اگر چنین تصویری، با خود واقعی نویسنده، منطبق بوده و تصویری دروغین و ساختگی و متظاهرانه نباشد، این رفتاری منفی نیست. اما در مورد من، مسأله این بود که این تنها بخشی از وجود من بود. بخش شوخ و شنگ و بذلهگوی من، هرگز در وبلاگ بازتابی نداشت. اما من در فیسبوک، به خود این مجال را دادم تا آن بخش واقعی اما بازننموده را نیز عرضه و تصویر مخاطب از خودم را بدینسان تکمیل کنم. .. مطلب کامل را اینجا بخوانید
ده سالگی سپتامبر یازده
کشته شدن سه هزار انسان در یک روز، اتفاقی است شوم و نفرت انگیز.
طرفین در گیر در هر جنگی موظفاند که انسان باقی بمانند.
هر کس در هر کجا و به هر عنوان حیات را از انسان بگیرد جنایت کار است.
به عنوان یک انسان جنایت و جنایتکاران را محکوم میکنم.
برای آنانکه پر پر شدهاند آرامش و برای همهی بازماندگان آسایش و امنیت و صلح آرزو دارم.