خبر ملی شدن دفتر و دستک و مجموعه باستانی طوس فکورم کرده بود خواب رفتم. حکیم ابوالقاسم فردوسی را خواب دیدم شاهنامه زیر بغل در جاده ی طوس می رفت که از ایران خارج شود. جلو دویده سلام بلند بالایی کردم و گفتم:
حکیما! به کجا چنین شتابان؟
گفت: عوض آنکه ذره ذره ببرندم یکجا به پای خود می روم.
گفتم: شنیدی مقبره ات را دارند ملی می کنند؟
گفت: چرا مقبره ی آقا را ملی نمی کنند؟ مقبره ی من ملی نبود می آمدند زیر لِنگ های من برای آثار باستانی می گشتند، ملی بشود چه شود!
گفتم: حکیم جان بد نیست امور به دست ملت بیفتد و نقش دولت کمرنگ بشود.
گفت: هالوجان! این دولت رنگش کجا بود که تو بحث کمرنگ و پر رنگش را می کنی؟
گفتم: نرو، بمان. سید رفتنی است. هاشمی رفسنجانی می آید.
گفت: برو بیدار شو از خواب! رستم یلی بود در سیستان، منش کردم رستم دستان. این بابا شیخی بود در رفسنجان، شمایش کردید رهبر ایران!
حکیما! به کجا چنین شتابان؟
گفت: عوض آنکه ذره ذره ببرندم یکجا به پای خود می روم.
گفتم: شنیدی مقبره ات را دارند ملی می کنند؟
گفت: چرا مقبره ی آقا را ملی نمی کنند؟ مقبره ی من ملی نبود می آمدند زیر لِنگ های من برای آثار باستانی می گشتند، ملی بشود چه شود!
گفتم: حکیم جان بد نیست امور به دست ملت بیفتد و نقش دولت کمرنگ بشود.
گفت: هالوجان! این دولت رنگش کجا بود که تو بحث کمرنگ و پر رنگش را می کنی؟
گفتم: نرو، بمان. سید رفتنی است. هاشمی رفسنجانی می آید.
گفت: برو بیدار شو از خواب! رستم یلی بود در سیستان، منش کردم رستم دستان. این بابا شیخی بود در رفسنجان، شمایش کردید رهبر ایران!